ترجمه مقاله

مرء

لغت‌نامه دهخدا

مرء. [ م َرء ] (ع اِ) مرد. (ترجمان علامه جرجانی ) (منتهی الارب ). مرد. مقابل زن . || انسان . (اقرب الموارد). نوع انسانی . (ناظم الاطباء). بر انسان اعم از مرد یا زن نیز اطلاق شود. (از متن اللغة) :
گفت پیغمبر به تمییز کسان
مرء مخفی لدی طی اللسان .

مولوی .


|| گرگ . (منتهی الارب ). ذئب . (اقرب الموارد). || اطعام و ولیمه به مناسبت اتمام ساختمانی یا ازدواجی . (از متن اللغة). || (مص ) خوردن . (از منتهی الارب ). طعام خوردن . (از اقرب الموارد). مرائة. چشیدن و خوردن طعام را. || در شکل و در طرز سخن گفتن شبیه زن شدن . (از متن اللغة). رجوع به مَرَءْ شود. || گاییدن . (منتهی الارب ): مراء؛ تغشی امرأته . (متن اللغة).
ترجمه مقاله