ترجمه مقاله

مرافعه نهادن

لغت‌نامه دهخدا

مرافعه نهادن . [ م ُ ف َ / ف ِ ع َ / ع ِ ن ِ /ن َ دَ ] (مص مرکب ) داوری کردن . حکومت کردن . محاکمه کردن . رفع دعوی و شکایت کردن : بیشتر خلوتها با بوسهل زوزنی بود و صارفات او می برید و مرافعات وی می نهاد و مصادرات او می کرد. (تاریخ بیهقی ص 87).
ترجمه مقاله