ترجمه مقاله

مرباع

لغت‌نامه دهخدا

مرباع . [ م ِ ] (ع اِ) مکانی که گیاه آن در آغاز بهار بروید. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). جائی که برویاند رویندگی در اول بهار.(منتهی الارب ). || چهار یک غنیمت که آن را در جاهلیت رئیس می گرفت . (منتهی الارب ). ربع غنائمی که سهم رئیس قبیله می شد در جاهلیت . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (ص ) ماده شتر که همواره در بهار بچه آرد. (از منتهی الارب ). ناقه ای که عادت آن در بهار بچه آوردن باشد. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). یا ماده شتر که اول نتاج آورده باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ، مرابیع. || مرد میانه . (منتهی الارب ). مرد میانه بالا نه بلند و نه کوتاه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله