ترجمه مقاله

مرتج

لغت‌نامه دهخدا

مرتج . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) در بسته . دری که آن را محکم بسته باشند. (از اقرب الموارد). نعت است از ارتاج . رجوع به ارتاج شود. || پر سبزه و گیاه . مکان مرتج و أرض مرتجة؛ کثیرةالنبات . (از اقرب الموارد). || عاجز در سخن گفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به مرتج شود. || مردارسنگ . معرب مرده است . (از منتهی الارب ). و رجوع به مَرتَج شود.
ترجمه مقاله