ترجمه مقاله

مرتدع

لغت‌نامه دهخدا

مرتدع . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) تیری که بر نشانه رسد و بکفد. (منتهی الارب ). آن تیر که بر نشانه آیدو خود بشکند. (مهذب الاسماء). تیری که به هدف اصابت کند و چوبش بشکند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || شتر تمام سال . (منتهی الارب ). ارتدع الجمل ؛ انتهت سنه . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || مرد آلوده به زعفران یا به بوی خوش دیگر. (منتهی الارب ). متلخلخ به طیب یا زعفران . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله