ترجمه مقاله

مرجب

لغت‌نامه دهخدا

مرجب . [م ُ رَج ْ ج َ ] (ع ص ) بزرگ و باشکوه . (آنندراج ). بزرگ و باشکوه داشته شده . (ناظم الاطباء). باهیبت . بامهابت . مهیب . (فرهنگ فارسی معین ). رجبه ؛ هابه و عظمه . (متن اللغة) (اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ترجیب . رجوع به ترجیب شود. || لقبی و صفتی است ماه رجب را گویند: رجب المرجب . رجوع به معنی قبلی شود. || درخت با رجبه و با تکیه گاه . (ناظم الاطباء).درخت پربار ستون نهاده شده به سبب ضعف درخت و کثرت بار آن . (آنندراج ). گویند: انا جذیلها المحکک و عذیقها المرجب ؛ رجبة ایشانم که به عقل و فکر من تقویت حاصل می نمایند و از مکروهات نجات می یابند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || ثابت . برقرار. استوار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود. || قربانی شده در ماه رجب . (فرهنگ فارسی معین ). رجبه ؛ ذبح النسائک فی رجب . (متن اللغة). رجوع به ترجیب شود.
ترجمه مقاله