ترجمه مقاله

مرحاج

لغت‌نامه دهخدا

مرحاج . [ م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در تداول داش مشدیها، مخفف میرحاج . کسی که پای بسیار بزرگ دارد و هیچ کفش یا چکمه ای به پای او راست نیاید (شاید از اسم یا عنوان شخص معین اتخاذ شده ). در مقام تهدید می گفته اند «کونت را چکمه ٔ مرحاج می کنم » یعنی چنان پاره اش می کنم که اندازه ٔ پای میرحاج شود. (فرهنگ فارسی معین ، نقل از پرتو بیضائی ) :
خصم تیرآور اگر دم زند آماجش کن
بزنش کفشکی و چکمه ٔ مرحاجش کن .

گل کشتی (از فرهنگ فارسی معین ).


رجوع به ذیل کلمه شود.
ترجمه مقاله