ترجمه مقاله

مرحی

لغت‌نامه دهخدا

مرحی . [ م َ حا ] (ع اِ) میدان جنگ . (ناظم الاطباء). معظم الحرب . (اقرب الموارد). موضعی که در آن آسیاب جنگ به گردش درآید. (از متن اللغة). || (ص ) تیرانداز. مَرحیّا. (ناظم الاطباء). مرد تیرانداز. (منتهی الارب ). || (صوت ) کلمه ٔ ترحیب . (متن اللغة). کلمه ای است که وقت بر هدف رسیدن تیر گویند، ضد بَرْحی ̍. || (ص ، اِ) ج ِ مَرِح . (منتهی الارب ). رجوع به مَرِح شود. || آسیاکده . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ، یادداشت مرحوم دهخدا). سرآسیا. مطحن . آسیاخانه . (یادداشت مرحوم دهخدا). || جای سنگ آسیا. (یادداشت مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله