ترجمه مقاله

مرداس

لغت‌نامه دهخدا

مرداس . [ م ِ] (اِ) آسیای دستی . دست آس . (ناظم الاطباء). دستاس . (دستور الاخوان ). آس دست . (مهذب الاسماء). || (ع اِ) آلت الردس . وسیله ٔکوفتن و صاف کردن زمین . (از المنجد) (از متن اللغة).سنگ کوب . (از منتهی الارب ). || آن سنگ که درچاه افکنند تا معلوم شود در ته چاه آب هست یا نه . (از مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مِردَس . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || سر. (منتهی الارب ). رأس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله