ترجمه مقاله

مردم گزای

لغت‌نامه دهخدا

مردم گزای . [ م َ دُ گ َ ] (نف مرکب ) گزنده ٔ مردم . که مردم را نیش زند و بگزد. کنایه از مردم آزار و مردم کش و ستمکار و متعدی و موذی :
مهره نگر گو مباش افعی مردم گزای
ناقه طلب گو مباش آهوی صحرانشین .

خاقانی .


همه آدمی خوار و مردم گزای
ندارد در این داوری مصر پای .

نظامی .


از من بگوی حاجی مردم گزای را
کو پوستین خلق به آزار می درد.

سعدی .


مکش بچه ٔ مار مردم گزای
چو کشتی در آن خانه دیگر مپای .

سعدی .


ترجمه مقاله