ترجمه مقاله

مرغ انداز

لغت‌نامه دهخدا

مرغ انداز. [ م ُ اَ ] (اِ مرکب ) ناجاویده فروبردن لقمه ٔکلان را به حلق که آن را به عربی بلع گویند، و این کنایه از شخصی است که دندانهایش ریخته باشد. (از آنندراج ). عمل فروبردن و در حلق انداختن و بلعیدن . (ناظم الاطباء) :
مرغ را با دو پنجه چون شهباز
داشت چندانکه کرد مرغ انداز.

میریحیی شیرازی (از آنندراج ).


می تواند کرد مرغ انداز یکجا فیل را
دانه ای هر کس تناول کرد از خوان طمع.

محمدحسین شهرت (از بهار عجم ).


ترجمه مقاله