ترجمه مقاله

مرق

لغت‌نامه دهخدا

مرق . [ م َ ] (ع اِ) سرود کنیزکان و فرومایگان . (از اقرب الموارد). سرود گدایان . (السامی ). در عبارت ذیل این کلمه آمده اما معنی آن روشن نیست : عجوزه به قرینه بدانست . و به سر کوچه دوید و بطریق اماره گفت از فلان خانه فریاد و ناله ٔ مرق معلق شنیدم . (از العراضه فی الحکایة السلجوقیه از محمدبن نظام حسینی یزدی ص 86). || پوست بوی گرفته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گویند انتن من المرق . (اقرب الموارد). || گوشتی که در پوست باز کرده مانده باشد. (منتهی الارب ). || خار خوشه ٔ غله ٔ. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشم حلاجی شده . || پشم گوسفندان لاغر و بیمار. (از اقرب الموارد). || گویند اصابه ذلک فی مرقک ؛ یعنی این مصیبت بدو رسید ازجرم تو یا بسبب تو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، اَمراق (منتهی الارب )، مُروق . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله