ترجمه مقاله

مروة

لغت‌نامه دهخدا

مروة. [ م َرْ وَ ] (اِخ ) مروه . کوهی است به مکه . (منتهی الارب ). میان شرق و جنوب شرقی مکه و شمال صفا و صفا بر دامنه ٔ کوه ابوقبیس است . از جمله جبال مکه کوه مروه است که مایل به سرخی می باشد، و آن پشته ای است با هوای لطیف در وسط شهر مکه ،و بر بالای آن خانه های اهالی مکه قرار دارد. (از معجم البلدان ). از مسجد حرام بر جانب مشرق بازاری بزرگ کشیده است از جنوب سوی شمال و بر سر بازار از جانب جنوب کوه ابوقبیس است و دامن کوه ابوقبیس صفاست ... و به آخر بازار از جانب شمال کوه مروه است و آن اندک بالای است و بر او خانه های بسیار ساخته اند و در میان شهر است و در این بازار بدوند از این سر تا بدان سر. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 87). امروز بازار برداشته شده و از دامنه ٔ صفا به مروه دیوار و سقف برآورده اند در دو طبقه که رفت و آمد آسان باشد : اًن ّ الصفا و المروة من شعائراﷲ. (قرآن 158/2).
ز شکر اوست مروه و صفای من
ز فضل اوست مروه و صفای او.

منوچهری .


گفت نی گفتمش چو کردی سعی
از صفا سوی مروه برتقسیم .

ناصرخسرو.


بوسم همیشه گوید تخت مبارکش
زان تخت گاه مروه کنم گه صفا کنم .

مسعودسعد.


خدمت بارگاه مجلس او
عمره و مروه و صفا باشد.

مسعودسعد.


سر احرامیان عشق بر زانو به است ایرا
صفا ومروه ٔ مردان سر زانوست گر دانی .

خاقانی .


به زمزم و عرفات و حطیم و رکن و مقام
به عمره و حجر و مروه وصفا و مِنی .

(از سندبادنامه ص 143).


احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم که از مروه صفارفت .

حافظ.


و رجوع به صفا و رجوع به حج شود.
ترجمه مقاله