ترجمه مقاله

مروسنده

لغت‌نامه دهخدا

مروسنده .[ م َ س َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از مروسیدن . آموخته شده و عادت کرده . عادت کننده به چیزی : ذومعمع؛ صابر و شکیبا بر کارها و مروسنده ٔ بر آن . رجل مرس ؛ مردسخت مروسنده . (منتهی الارب ). رجوع به مروسیدن شود.
ترجمه مقاله