مروع
لغتنامه دهخدا
مروع . [ م َ ](ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رَوع . رجوع به روع شود. ترسانیده شده . (غیاث ). ترسیده . بیم کرده :
قاصداً آن روز بیوقت آن مروع
از خیالی کرد با خانه رجوع .
قاصداً آن روز بیوقت آن مروع
از خیالی کرد با خانه رجوع .
مولوی (مثنوی ج 4 ص 287).