مرکب کردن
لغتنامه دهخدا
مرکب کردن . [ م ُ رَک ْ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترکیب کردن . ترکیب نمودن . بهم آمیختن :
خزینه آب و آتش گشت بر گردون که پنداری
ز خشم خویش و از رحمت مرکب کرد یزدانش .
خزینه آب و آتش گشت بر گردون که پنداری
ز خشم خویش و از رحمت مرکب کرد یزدانش .
ناصرخسرو.