ترجمه مقاله

مری

لغت‌نامه دهخدا

مری . [ م َرْی ْ ] (ع مص ) بسودن و مالیدن سر پستان ناقه را تا شیر برآورد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برآوردن چیزی را. (از منتهی الارب ). استخراج . (از اقرب الموارد). || منکر شدن حق کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جحود کردن .(ترجمان القرآن جرجانی ). || زدن و ضرب . مَری فلانا مائةَ سوط؛ زد او را صد تازیانه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به دست یا به پای سودن اسب زمین را. (از منتهی الارب ). || پای کشان رفتن اسب از شکستگی و لنگی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آب افشردن باد از ابر. (از منتهی الارب ). باران ریزاندن باد ابر را. || جاری کردن خون و از آن قبیل را. || برآوردن از اسب بوسیله ٔ تازیانه یا چیز دیگری آنچه را از دویدن در اوست . (از اقرب الموارد). || نیک بدوشیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ).
ترجمه مقاله