ترجمه مقاله

مزاعمت

لغت‌نامه دهخدا

مزاعمت . [ م ُ ع َ م َ ] (ع مص ) مزاعمة. رجوع به مزاعمه شود. || شهادت : این هر دو لفظ [ شهادت و مزاعمت ] بر یکی معنی همی روند. (التفهیم ص 480). || طلب کردن کوکب است زعامت برجی را که در او حظی دارد به اتصال نظر یا به اتصال محل و آن کوکب را مزاعم آن برج خوانند و شهادت دو نوع بود یکی مزاعمت و دیگر دلالت بر غرض طالع سایل و بدین سبب مزاعم را شاهد خوانند و دلیل را نیز. (کفایة التعلیم از حاشیه ٔ صفحه ٔ 480 التفهیم چ جلال همائی ).
ترجمه مقاله