ترجمه مقاله

مزدوجة

لغت‌نامه دهخدا

مزدوجة. [ م ُ دَ وَ ج َ ] (ع ص ) تأنیث مزدوج . رجوع به مزدوج شود. || (اِ) مزوجه . مجوزه . تاج صوفیان . کلاهی بوده است صوفیان را. (از یادداشت مرحوم دهخدا) : آن روز که ایشان را گسیل خواست کرد بر اسب نشست فرجی فراپشت کرده و مزدوجه ای بر سر نهاد. (اسرارالتوحید فی مقامات ابی سعید). و رجوع به مزوجه شود.
ترجمه مقاله