ترجمه مقاله

مزعفری

لغت‌نامه دهخدا

مزعفری . [ م ُ زَ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به مزعفر. زعفرانی . زرد : حصیری آن روز در جبه ای بود زرد و مزعفری . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 168).
خم چو پری گرفته ای یافته صرع و کرده کف
خط معزمان شده برگ زر از مزعفری .

خاقانی (دیوان ص 430).


ترجمه مقاله