ترجمه مقاله

مزور

لغت‌نامه دهخدا

مزور. [ م ُ زَوْ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تزویر. آرایش کننده ٔ دروغ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مکر و فریب کننده ودروغ گوی . (آنندراج ) (غیاث ). ریاکار. با تزویر. حیله کار. شیاد. تزویرگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و عقل من چون قاضی مزور. (کلیله و دمنه ).
خلاص بود و کنون قلب شد ز سکه بگشت
مزور آمد وخائن چو سکه ٔ قلاب .

خاقانی .


|| زینت دهنده ٔ ظاهر سخن . (ناظم الاطباء). مداهن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آرایش کننده و بر پای دارنده ٔ چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || راست و نیکو کننده ٔ چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مایل کننده و گرامی دارنده ٔ زائر. || باطل کننده ٔ شهادت . || نشان کننده ٔ به زور و بهتان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آماده کننده سخن را در پیش نفس خود. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله