ترجمه مقاله

مسامحة

لغت‌نامه دهخدا

مسامحة. [ م ُ م َ ح َ ] (ع مص ) آسانی کردن با کسی . (منتهی الارب ). کار سهل فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). کار با کسی سهل گرفتن . (دهار). مساهله کردن و آسان گرفتن کاری بر کسی . (اقرب الموارد). به نرمی رفتار کردن . موافقت کردن با کسی بر خواسته ٔ او. (اقرب الموارد از لسان ). || صفح و گذشت کردن از گناه کسی . (اقرب الموارد). و رجوع به مسامحه و مسامحت شود. || ترک واجبات است از طریق خودخواهی . (کشاف اصطلاحات الفنون ). ترک بعضی از چیزها است به طریق اختیار که ترک آن بر او واجب نباشد. (نفائس الفنون - حکمت مدنی ). ترک آنچه واجب است ، به جهت تنزه . (از تعریفات جرجانی ).
ترجمه مقاله