ترجمه مقاله

مستدیم

لغت‌نامه دهخدا

مستدیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استدامة. همیشه دارنده و درنگ نماینده . (آنندراج ). همیشه . (ناظم الاطباء). درنگ کننده و یادوام چیزی را خواهنده . (اقرب الموارد). رجوع به استدامة شود : عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 414). اولیاء دولت را بر حفظ مصالح آن ملک مستقیم و مستدیم بداشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 46). || نرمی کننده و آنکه نرمی می کند با غریم خود و بر رفق و مدارا مطالبه ٔ حق خود را از وی می کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || اوج گیرنده در هوا. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله