مستغلظ
لغتنامه دهخدا
مستغلظ. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استغلاظ. غلیظشونده و غلیظشده . (از اقرب الموارد). || غلیظیابنده چیزی را. (از اقرب الموارد). || خوشه ٔ گندم سخت شده و دانه برآورده . و نیز هر نباتی که سخت شده باشد. || آنکه جامه را بسبب درشتی و گندگی خرید نکند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به استغلاظ شود.