ترجمه مقاله

مستنکر

لغت‌نامه دهخدا

مستنکر. [ م ُ ت َ ک َ ] (ع ص ) امری که مجهول باشد. (از اقرب الموارد). بعید. ناشناخته :
لیس علی اﷲ بمستنکر
ان یجمعالعالم فی واحد.
|| منکر. متنکر. ناشناس : و پوشیده و مستنکر به بغداد آمد [ حضرت رضا (ع ) ] . (تاریخ بیهقی ص 136). یک گرمگاه این غلامان و مقدمان محمودی مستنکر با بارانیهای کرباسین و دستارها در سر گرفته پیاده به نزدیک امیر مسعود آمدند. (تاریخ بیهقی ص 128). || بد و زشت . (غیاث ) (آنندراج ). ناپسندیده :
مسلمانان مسلمانان بترسید از گرفت حق
که چون بگرفت پیش آید هزاران کار مستنکر.
(جوامعالحکایات عوفی چ معین ص 11).
ترجمه مقاله