ترجمه مقاله

مستهل

لغت‌نامه دهخدا

مستهل . [ م ُ ت َ هَِل ل ] (ع ص ) باران که با شدت و همراه بانگ فروریزد. || آسمان که «هلل » یعنی نخستین باران را فروریزد. || کودک که هنگام ولادت صدای گریه ٔخود را بلند کند، و نیز هر متکلمی که صدای خویش را بلند یا کوتاه کند. || قومی که هلال را ببینند. (از اقرب الموارد). جوینده ٔ ماه نو بیننده ٔ ماه نو. || شهر و ماه که هلال آن هویدا گردد. (از اقرب الموارد). || روی درخشنده از شادی . || شمشیر از نیام کشنده . (ناظم الاطباء). || ابر بارنده . و رجوع به استهلال شود.
ترجمه مقاله