مستکن
لغتنامه دهخدا
مستکن . [ م ُ ت َ ک َن ن ] (ع ص ) نعت مفعولی از استکنان . || ساکن . متوطن :
آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی
سه سرخسی و سه کاندر سغد بوده مستکن .
آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی
سه سرخسی و سه کاندر سغد بوده مستکن .
منوچهری .