ترجمه مقاله

مست

لغت‌نامه دهخدا

مست . [ م ُ ] (اِ) بیخ گیاهی خوشبوی که به عربی سعد گویند و تخم آن را تودری خوانند. (برهان ) (از جهانگیری ). مُشت . (جهانگیری ).
ترجمه مقاله