ترجمه مقاله

مسقط

لغت‌نامه دهخدا

مسقط. [ م َ ق َ ] (ع مص ) افتادن و سقوط کردن بر زمین . (از اقرب الموارد). بیوفتادن . (تاج المصادر بیهقی ). بیفتادن . (دهار) : از وقت لمعه ٔ فلق تا وقت مسقط شفق با طلایع مرگ به بازی درآمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 394). || بیفتادن از چشم کسی و حقیر شدن نزد او. (از اقرب الموارد). سقوط و رجوع به سقوط شود. || (اِ) وقت افتادن بچه از شکم . (دهار). || جای افتادن . (منتهی الارب ). موضع سقوط،و بر این وزن کم استعمال است . || آنجا که شخص متولد شده باشد: هو یحن الی مسقطه . (از اقرب الموارد). آن موضع که بچه به زمین آید. (دهار). آنجا که بچه به زمین آید. مولد. ج ، مساقط. و رجوع به مسقطالرأس شود. || بال مرغ . (منتهی الارب ) . جناح طائر. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله