ترجمه مقاله

مسلع

لغت‌نامه دهخدا

مسلع. [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ) سَلَعبسته . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد): بقر مسلع؛ گاوی که در قحطسال بر دم آن شاخه های درختان سلعو عُشَر را می بستند و آن گاو را به جای مرتفعی می راندند و سپس بر شاخه های سلع و عشر آتش میزدند تا باران آید و این کار معمول تازیان در ایام جاهلیت بود. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قوی و کشنده : سم مسلع؛ سم قوی و کاری . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله