ترجمه مقاله

مسلوق

لغت‌نامه دهخدا

مسلوق . [ م َ ] (ع ص )جوشیده . (ناظم الاطباء). لحم مسلوق ، گوشت یخنی . (بحرالجواهر). پخته . به آب پخته . آب پز. (یادداشت مرحوم دهخدا). || برشته کرده . بریان کرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). || البیض المسلوق ؛ خایه ٔ جوشیده . (مهذب الاسماء). تخم آب پز. نیم پز. نیم بندکرده (خایه ). کوازه کرده (خایه ). (یادداشت مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله