ترجمه مقاله

مسکوت

لغت‌نامه دهخدا

مسکوت . [ م َ ] (ع ص ) کسی که دچار بیماری سکته شده باشد. (از اقرب الموارد) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سکته زده . مبتلی به بیماری سکته . || ساکت شده و خاموش شده . (ناظم الاطباء).
- مسکوت عنه ؛ چیزی که سزاوار خاموشی بود، و نگفتنی . (ناظم الاطباء).
- مسکوت گذاشتن مطلبی ؛ از آن سخن نگفتن . نخواستن که مطرح شود.
ترجمه مقاله