ترجمه مقاله

مسک

لغت‌نامه دهخدا

مسک . [ م َ س َ ] (ع اِ) جایی که در آن آب بایستد. (از اقرب الموارد). || پوست باخه یا استخوان ماهی که از آن شانه و جز آن سازند. (منتهی الارب ). «ذبل » یعنی پوست لاک پشت صحرایی یا دریایی ، یا استخوان نوعی حیوان دریایی که زنان از آن دست برنجن و شانه سازند. (از اقرب الموارد). || دستیانه و پای برنجن از سرون و دندان فیل و جز آن . (منتهی الارب ). دستبند و خلخال که از شاخ و عاج سازند. || طبقات زمین . واحد آن مَسَکة. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله