ترجمه مقاله

مشاهد

لغت‌نامه دهخدا

مشاهد. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) بیننده و معاینه کننده . (آنندراج ). آن که می بیند و می نگرد و مشاهده می کند و ناظر. (ناظم الاطباء). گواه . ج ، شواهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و امیرک را با خویشتن برد تا مشاهدحال باشد و گواه وی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 352). اگر در ضمان سلامت به درگاه عالی رسید اینجا مشاهد حال بوده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 327). رسول بیاوردند تا مشاهد حال بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291).
ترجمه مقاله