ترجمه مقاله

مشتفشار

لغت‌نامه دهخدا

مشتفشار. [ م ُ ت َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) مشت افشار باشد که طلای دست افشار باشد. (برهان ). مشت افشار. (جهانگیری ) (آنندراج ). طلای دست افشار. (ناظم الاطباء) : و اما ما ذکر فی اللؤلؤ من الرطوبة... و لیس یعنی بها نقیض الیبوسة حتی یتعجب منها کما تذکر الفرس فی الذهب المشتفشار . (الجماهر بیرونی یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مشت افشار شود. || فشرده و آب گرفته با مشت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مشت افشار شود. || شراب جهودی ، یعنی شراب پیش رس . (برهان ) (از ناظم الاطباء) : ابعث الی بعسل من عسل خلار من النحل الابکارمن المشتفشار الذی لم تمسه نار. (از کتاب حجاج به بعض عمال خود به فارس ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله