ترجمه مقاله

مشتمال

لغت‌نامه دهخدا

مشتمال . [ م ُ ] (اِ مرکب ) دلاکی و مالشی که کشتی گیران بر بازوی خودها، با هم مشتها زنند تا سخت گردد. (غیاث ). مالش با دست . (ناظم الاطباء). مالیدن اعضاء برای برداشتن ماندگی آن و بیشتر در حمام کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نام فنی در کشتی که حریفان بازو به بازوی هم مالند و مشت زنند. (آنندراج ).
- مشتمال دادن ؛ مشتمال کردن . با دست مالیدن . (ناظم الاطباء).
- || در تداول ، تنبیه کردن و گوشمال دادن :
آن قدر سعی که در مالش دلها دارد
مشتمالش اگر ایام دهد جا دارد.

میرنجات (از آنندراج ).


- || کسی که ایام از او برمیگردد گویند: زمانه اش مشتمال داده است . (آنندراج ).
- مشتمال کردن ؛ با دست مالیدن . (ناظم الاطباء).
- || کنایه از با مکر و حیله کسی را خوش نمودن و از خشم فرودآوردن . (آنندراج ). و رجوع به مشتمالی شود.
ترجمه مقاله