ترجمه مقاله

مشطور

لغت‌نامه دهخدا

مشطور. [ م َ ] (ع ص ) نان آبکامه اندوده . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دونیم شده . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عروض )مشطور از بحر رجز که سه اجزای آن را از شش جزو انداخته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بیتی باشد که یک نیمه از اجزای اصلی آن کم کرده باشند، چنانکه مربع هزج که در اصل دائره ٔ عجم مثمن است و در اشعار عرب روا باشد که چهار دانگ از اجزای بحری کم کنند، چنانکه از رجز و منسرح که در اصل دائره ٔ عرب مسدس اند و باشد که بر دو جزو از هر یک شعر گویندو آن را منهوک خوانند به سبب قلت اجزاء و ضعف آن ، ودر لغت عرب گویند: نَهَکَه ُ الحمی ، یعنی تب ، او را ضعیف و نزار کرد. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ).
ترجمه مقاله