ترجمه مقاله

مشعلدارباشی

لغت‌نامه دهخدا

مشعلدارباشی . [ م َ ع َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس مشعلداران : محمدرضابیک مشعلدارباشی که به اسم رسالت نزد... رفته بود. (عالم آرای عباسی ).
ترجمه مقاله