ترجمه مقاله

مشوه

لغت‌نامه دهخدا

مشوه . [ م ُ ش َوْ وَه ْ ] (ع ص ) زشت روی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زشت گردانیده . عیب کرده شده .
- مشوه کردن ؛ زشت گرداندن . عیب کردن .
- مشوه گرداندن ، مشوه گردانیدن ؛ مشوه کردن : میخواهی که چهره ٔ آراسته ٔ دولت و طره ٔ طرازنده ٔ مملکت ما را مشوه و مشوش گردانی . (مرزبان نامه ص 198).
|| چشم بد رسیده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله