ترجمه مقاله

مشکبوی

لغت‌نامه دهخدا

مشکبوی . [ م ُ / م ِ ] (ص مرکب ) مشکبو. هر چیز معطر و خوشبوی . (ناظم الاطباء). هر چیز که چون مشک خوشبوی باشد. مشک آگین :
نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی
ناکرده هیچ لعل و همه ساله لعل فام .

کسائی .


سر مشکبویش به دام آورم
لبش بر لب پور سام آورم .

فردوسی .


یکی زرد پیراهن مشکبوی
بپوشید و گلنارگون کرد روی .

فردوسی .


غلامی سمن پیکر و مشکبوی
به خوان پدر مهربان شد بدوی .

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2372).


آمد آن مشکبوی مشکین موی
آمد آن خوبروی ماه عذار.

فرخی .


میی به دست من اندر چو مشکبوی گلاب
بتی به پیش من اندر چو تازه روی بهار.

فرخی .


باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون
باد گردد مشکبوی و ابر مرواریدبار.

فرخی .


ناله ٔ بلبل سحرگاهان و باد مشکبوی
مردم سرمست را کالیوه و شیدا کند.

منوچهری .


فروکشید گل زرد، روی بند از روی
برآورید گل مشکبوی سر ز تراس .

منوچهری .


نسترن مشکبوی مشک فروش آمده ست
سیمش در گردن است مشکش در آستین .

منوچهری .


وز چوب خشک درّ فروبارد
درّی که مشکبوی کند صحرا.

ناصرخسرو.


بفرمود تا چادری نزد اوی
ببردند هم زآن گل مشکبوی .

اسدی .


بنفشه سر آورده زی مشکبوی
شده یاسمن انجمن گرد اوی .

اسدی .


ای امیری که شمه ٔ خلقت
بهمه خلق مشکبوی رود.

سوزنی .


سروقد ماهروی ، لاله رخ و مشکبوی
چنگ زن و باده نوش ، رقص کن و شعرخوان .

خاقانی .


شام دیلم گله که چاکر توست
مشکبو از کیائی در توست .

نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 29).


لیلی می مشکبوی در دست
مجنون نه ز می ز بوی می مست .

نظامی .


ساقی می مشکبوی بردار
بند از من چاره جوی بردار.

نظامی .


چو از خانه بیرون فرستی به کوی
در و درگهت را کند مشکبوی .

نظامی .


باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا
غالیه ای بسای از آن طره ٔ مشکبوی او.

سعدی .


از عنبر و بنفشه ٔ تر بر سر آمده ست
آن موی مشکبوی که در پای هشته ای .

سعدی .


خاک سبزآرنگ و باد گلفشان و آب خوش
ابر مرواریدباران و هوای مشکبوست .

سعدی .


بیار زآن می گلرنگ مشکبو جامی
شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز.

حافظ.


صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری
به یادگار بمانی که بوی او داری .

حافظ.


ترجمه مقاله