ترجمه مقاله

مشکول

لغت‌نامه دهخدا

مشکول . [ م َ ] (ع ص ) آن است که یک دست و یک پای سفید دارد. (مهذب الاسماء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). در عربی یک دست و یک پای سفید را گویند از دواب . (برهان ) (آنندراج ). || اسبی که دارای شکال یعنی پای بند باشد. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). || (اصطلاح عروض ) رکنی است که حرف ثانی و حرف سابع آن را افکنده باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رکنی است که از اجتماع خَبْن و کف ّ در فاعلاتن پیدا شود، چون فعلات ُ به ضم تا که از فاعلاتن حاصل شود. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم ). آنکه حرف دوم و هفتم حذف شود چون الف اول و نون در فاعلاتن . (یادداشت مؤلف ). به اصطلاح عروض ، هر رکنی که حرف دویم وحرف هفتم آن را افکنده باشند، مانند مستفعلن و متفعل ُ، و فاعلاتن و فعلات ُ. (ناظم الاطباء). || خطی که اِعراب و حرکات کلمات آن نگاشته باشد. صاحب حرکات : کلمه ٔ مشکول . کتابی مشکول . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله