مشکپوش
لغتنامه دهخدا
مشکپوش . [ م ُ / م ِ ] (ن مف مرکب ) پوشیده از مشک . خوشبوی . معطر :
بنفشه دگرباره شد مشکپوش
سر نرگس آمد ز مستی به جوش .
|| کنایه است از موی رخسار مرد :
یکی کودک نورسید است زوش
هنوزش نگشته ست گل مشکپوش .
بنفشه دگرباره شد مشکپوش
سر نرگس آمد ز مستی به جوش .
خاقانی .
|| کنایه است از موی رخسار مرد :
یکی کودک نورسید است زوش
هنوزش نگشته ست گل مشکپوش .
اسدی (گرشاسب نامه چ یغمایی ص 82).