مشکین خط
لغتنامه دهخدا
مشکین خط. [ م ُ / م ِ خ َ ] (ص مرکب ) مشکین کلاله . ومشکین کمند از اسماء معشوق است . (بهار عجم ) (آنندراج ). که خط او چون مشک باشد به رنگ و بوی :
هیچ شک می نکنم کآهوی مشکین تتار
شرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن .
|| (اِ مرکب ) خط سیاهی که تازه در رخ معشوق دمیده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشکین و ترکیبهای آن شود.
هیچ شک می نکنم کآهوی مشکین تتار
شرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن .
سعدی .
|| (اِ مرکب ) خط سیاهی که تازه در رخ معشوق دمیده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشکین و ترکیبهای آن شود.