ترجمه مقاله

مشک آلود

لغت‌نامه دهخدا

مشک آلود. [ م ُ / م ِ ] (ن مف مرکب ) مشک آلوده . مشک اندود. آلوده به مشک . مشک آگین . معطر :
یعنی امسال از سر بالین پاک مصطفی
خاک مشک آلود بهر حرز جان آورده ام .

خاقانی .


باد مشک آلود گویی سیب تر بر آتش است
کاندر او قدری گلاب اصفهان افشانده اند.

خاقانی .


دست بردش به سیب مشک آلود
چند نوبت گرفت شفتالود.

سعدی .


ترجمه مقاله