ترجمه مقاله

مشک فروش

لغت‌نامه دهخدا

مشک فروش . [ م ُ / م ِ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه مشک میفروشد. (ناظم الاطباء). فروشنده ٔ مشک . که شغلش مشک فروشی و مشک فشانی و عطرآگین ساختن است :
نسترن مشکبوی ، مشک فروش آمده ست
سیمش در گردن است ، مشکش در آستین .

منوچهری .


وآن نسترن چو مشکفروش معاینه ست
در کاسه ٔ بلور کند عنبرین خمیر.

منوچهری .


- مشک فروش از قفا ؛ مشک فشان از قفا. (انجمن آرا پیرایش اول ). رجوع به ترکیب «مشک فشان از فقاع » شود.
|| کنایه از خوش خلق و مهربان و خوشخو. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ بعد و ترکیب «مشک فشان از فقاع » شود.
ترجمه مقاله