ترجمه مقاله

مشیز

لغت‌نامه دهخدا

مشیز. [ م َ ] (اِخ ) قریه ای است در هیجده فرسخی کرمان و در آنجا معدن فیروزه است . نام محلی کنار جاده ٔ کرمان و سیرجان میان کاروانسرای خانه کوه و ده کریچ . (یادداشت مؤلف ). قصبه ٔ مرکزی بخش مشیز شهرستان سیرجان که 1300تن سکنه دارد و آثار قلعه ٔ ویرانی معروف به گواشیر در آنجا است : امیر شمس الدین جرمایی متوجه امیر مبارزالدین شد با اتباع و امیر نفطای اوغانی به قلعه ای که در حوالی مشیز داشت ، رفت . (تاریخ گزیده ص 642). از راه راست بگشت و به راه مشیز روی به کرمان نهاد. (تاریخ گزیده ص 652). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ترجمه مقاله