ترجمه مقاله

مصادف

لغت‌نامه دهخدا

مصادف . [ م ُ دِ ] (ع ص ) آنکه می یابد کسی را و ملاقات می کند. (ناظم الاطباء). یابنده و بیننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). روبروشونده . برخوردکننده . راست آینده با کسی در راهی .
- مصادف شدن ؛ دیدار کردن . به هم رسیدن . برخورد کردن . روبرو شدن . با هم ملاقات و دیدار کردن . (از ناظم الاطباء). دچار خوردن .
- || ناگهان یافتن . (ناظم الاطباء).
- || تصادف کردن . مصادف آمدن . برخورد کردن . برخوردن . تلاقی کردن در زمان واحد، چنانکه مصادف شدن عید فطر با جمعه ، یا عید قربان با جمعه و نوروز. (از یادداشت مؤلف ).
|| دچارشده و مقابل گشته . || به هم رسیده . || به هم برخورده . || یافت گردیده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله