ترجمه مقاله

مصافگاه

لغت‌نامه دهخدا

مصافگاه . [ م َ ] (اِ مرکب ) معرکه گاه . (آنندراج ). میدان نبرد. میدان کارزار. میدان جنگ . آوردگاه . ناوردگاه :
مخالفان تو را در مصافگاه اجل
همیشه هست به شمشیر مرگ ضرب رقاب .

امیرمعزی .


آمد به مصافگاه اول
دشمن شده کور بلکه احول .

نظامی .


ترجمه مقاله