ترجمه مقاله

مصالحه

لغت‌نامه دهخدا

مصالحه . [ ل َ / ل ِ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِمص ) مصالحة. مصالحت : این مصالحه در رجب سنه ٔ 88 بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 198). حسب الصلاح امرا کتابت دوستانه مشعر بر استحکام بنیان مصالحه که از این طرف مرعی و مسلوک است به حضرت خواندگار روم نوشته . (عالم آرا ج 1 ص 232). رجوع به مصالحت و مصالحة شود. || (اصطلاح فقه ) عقدی که به موجب آن طرفین تراضی و تسالم کنند بر تملیک چیزی به کسی اعم از عین یا منفعت یا اسقاط دین از کسی یا اسقاط حقی از کسی و جز آن . و رجوع به صلح شود.
- مصالحه کردن ؛ بخشیدن . صلح کردن :
کنم مصالحه یکسربه زاهدان می کوثر
به شرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم .

یغمای جندقی .


ترجمه مقاله