ترجمه مقاله

مصامده

لغت‌نامه دهخدا

مصامده . [ م َ م ِ دَ ] (اِخ ) مصمودیان . قبیله ای از قبایل بربر مغرب . گویند محمدبن تومرت مؤسس دولت بنی عبدالمؤمن از این قبیله است . (ازقاموس الاعلام ترکی ). ناصرخسرو سرزمین مصامده را آن سوی ولایت نوبه و در جنوب مصر داند و گوید: اگر از مصربه جانب جنوب بروند و از ولایت نوبه بگذرند به ولایت مصامده رسند و آن زمینی است علفخوار عظیم و چهارپای بسیار و مردم سیاه پوست درشت استخوان غلیظ باشند و قوی ترکیب و از آن جنس در مصر لشکریان بسیار باشند، صورتهای زشت و هیاکل عظیم . ایشان را مصامده گویند، پیاده جنگ کنند به شمشیر و نیزه ، و دیگر آلات کار نتوانند فرمود. (سفرنامه چ 3 دبیرسیاقی ص 74). جای دیگر هنگام برشمردن اجناس لشکریان سلطان مصر گوید: گروهی را مصامده می گفتند، ایشان سیاهانند و از زمین مصمودیان باشند و گفتند بیست هزار مردند. (سفرنامه ایضاً ص 83).
ترجمه مقاله